جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
پژوهشگر: احسان رحیم پور
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
جایگاه مُثل در نظام هستى
براى آشنایى با جایگاه مُثل در نظام هستى، بایسته است به این مسائل توجه شود:
1. چینش و ترتیب کل هستى: 2. ارتباط مُثل با خداى متعال و مراتب عالىتر وجود (در صورتى که مراتبى عالىتر از مُثل در کار باشد)؛ 3. ارتباط مُثل با یکدیگر؛ 4. ارتباط مُثل با مراتب پایینتر وجود، به ویژه جزئیات و افراد مادى خود.
به طور طبیعى، با توجه به مباحث مزبور، مىتوان انتظار داشت پس از بررسىهاى لازم، تصویرى روشن از جایگاه مُثل در نظام هستى به دست آید. از آنجا که بناست محور اصلى در مقاله حاضر، دیدگاههاى شیخ اشراق باشد، تنها نگرش وى را مرور خواهیم کرد.
نگاه شیخ اشراق به مُثل در نظام هستى
1.چینش و ترتیب کل هستى
بنابر آنچه از گفتههاى شیخ اشراق برمىآید، همه موجودات عالم یا باواسطه یا بىواسطه از «نورالأنوار» صادر مىشوند:
فنورالأنوار هو الفاعل الغالب مع کلّ واسطه.... والقائم على کلّ فیض فهو الخلّاق المطلق مع الواسطه وبدون الواسطه، لیس شأن لیس فیه شأنه على انّه قد یتسامح فى نسبة الفعل الى غیره(17)
آنچه از نورالانوار بىواسطه صادر مىشود معلول نورى مجرّدى بیش نیست که همان «نور اقرب» باشد. از نورالانوار، نه معلولِ نورىِ دیگر و نه هیچ معلول ظلمانى و مادى صادر نمىشود(18). در واقع، کثرات از نور اقرب و انوار بعدى صادر مىشوند. از نور اقرب، هم نورى مجرّد و هم برزخ (جسم) ظلمانى صادر مىگردد. نور اقرب به سبب فقر ذاتى و غنایى که به واسطه نورالانوار دارد، منشأ این کثرت مىشود. در واقع، نور اقرب به سبب مشاهده نورالانوار و به اعتبار غنا و وجوبش از ناحیه نورالانوار، نور مجرّد دیگرى را پدید مىآورد و با تعقّل، و ظهور فقر ذاتىاش براى او و نیز مشاهده ظلمت و کاستىاش در برابر جلالت و عظمت نورالانوار منشأ صدور برزخ اعلا، که برزخى بزرگتر از آن نیست، یعنى برزخ محیط مىشود(19).
به این ترتیب، برزخ محیط، سایه او و نور قاهر مجرّد، ضوء اوست، و سایهاش به دلیل ظلمت فقر اوست و مراد از ظلمت در اینجا چیزى نیست مگر «آنچه ذاتا نور نیست(20)». در مرتبه پس از نور اقرب، انوار قاهره طولى قرار دارند که به ترتیبى ویژه موجود مىشوند. طولى بودن آنها به این معناست که میانشان رابطه تشکیکى و علّى وجود دارد و هر عقل قاهرى، منشأ صدور عقل پایینتر از خود است. برخلاف تلقّى برخى، شمار این عقول طولى منحصر در ده، بیست، صد و یا دویست نیست(21)
از انوار قاهره طولى، انوار قاهره عرضى (مُثل افلاطونى) و فلک ثوابت صادر مىشود(22). از انوار قاهره عرضى (ارباب اصنام) نیز همه مراحل و مراتب پایینتر، یعنى عالم مثال منفصل (عالم اشباح مجرّده)، نفوس متعلّق به ماده، و موجودات مادى شامل عالم عناصر، مرکبات عنصریه و هر آنچه تحت فلک ثوابت است، صادر مىشود(23).
2. ارتباط مُثل با خداى متعال
براى داشتن درکى درست از ارتباط مُثل با خداوند یا همان نورالانوار در نگرش سهروردى، مىبایست به چند نکته توجه کرد:
1- مُثل افلاطونى همان انوار قاهره عرضىاند که با انوار قاهره طولى، نور اقرب، و نورالانوار همگى در حقیقت نورى مشترکاند، و در عین حال، همگى بسیطاند. به این ترتیب، اشتراک در حقیقت و بساطت از یکسو، و اختلاف مرتبهاى که میان این انوار هست از سوى دیگر، شیخ اشراق را به طرح نظریه تشکیک در میان انوار کشانده است(24).
2-نور عالى که در مرتبهاى بالا قرار دارد، نسبت به نور دانى که در مرتبه پایینتر است قهر دارد و نور دانى به نور عالى عشق مىورزد. بالطبع، نورالانوار چون بالاترین مرتبه نورى است، نسبت به همگان قهر دارد، ولى به چیزى عشق نمىورزد(25).
3-نورالانوار، بلکه هر نور عالى، انوار پایینتر را به نفس اشراق و اضافه اشراقیه ایجاد مىکند و چنان نیست که در جریان اشراق، چیزى از نورالانوار جدا شود و به نور پایینتر بپیوندد(26).
4- با توجه به اینکه از نورالانوار تنها یک معلول نورى مجرّد صادر مىشود و میان صادر اول (نور اقرب) و انوار قاهره عرضى (مُثل) انوار طولى واسطهاند، ارتباط نورالانوار (خداى متعال) با مُثل باواسطه است و این واسطهها همگى نورىاند(27).
اکنون مىتوان به طور خلاصه رابطه هریک از مُثل را با خداى متعال چنین تصویر کرد: حقیقت هریک از مُثل با حقیقت الهى (جل شأنه) و دیگر مبادى عالیه از یک سنخ، و نورى است؛ هرچند میان ایشان اختلاف به قوت و ضعف (تشکیک) وجود دارد. مُثل به اضافه اشراقیه خداوندى موجودند، و شعاع و پرتوى از حضرت نورالانوارند؛ مقهور خداى متعالاند و به حضرت حق (جلّت عظمته) عشق مىورزند؛ چنانکه به مبادى عالیه که وسایط فیض الهى و عوامل تحقق آنهایند محبّت دارند.
3.ارتباط مُثل با مبادى عالیه وجود
چنانکه پیشتر دیدیم، رابطه مُثل با دیگر حقایق نورى، رابطه تشکیکى، و کمال و نقص است. مُثل، مقهور مراتب نورى بالاتر از خود ـ یعنى انوار قاهره طولى ـ هستند که به اضافه اشراقیه توسط آنها به وجود آمدهاند و در عین حال، به آن مراتب عالى عشق مىورزند.
آنچه در این بخش مىافزاییم نحوه صدور مُثل از قواهر عالیه است. همانگونه که گذشت، از نورالانوار، تنها یک معلول نورى بىواسطه، یعنى نور اقرب صادر مىشود و در واقع، صدور کثرت، از نور اقرب با صدور برزخ محیط و نور مجرّد بعدى آغاز مىشود. از آنجا که مُثل فراواناند، بایستى میان انوار عرضى (مُثل) و نور اقرب وسایطى پرشمار که در عین حال داراى جهاتى متعددند، قرار داشته باشد تا منشأ صدور کثرات مُثل شود. به همین روى، شیخ اشراق در انوار قاهره طولى سه جهت را تصویر مىکند:
1.جهت غنا و وجوب، که به لحاظ مشاهده نورالانوار و جلالت و عظمتش حاصل مىشود. به این جهت و نیز به لحاظ اشراقات کاملى که از مراتب عالیه انوار مىتابد، انوار قاهره بعدى صادر مىشوند.
2.جهت مجموع انوار قاهره و مشارکتهاى شعاعها و اشراقات قوى به لحاظ استغناى آنها. همین جهت است که منشأ صدور انوار قاهره عرضى (مُثل) با کثرتى که دارند مىشود.
3.جهت مجموع انوار قاهره، شعاعها و اشراقات ضعیف به لحاظ فقر آنها، که منشأ صدور کثراتى دیگر در عالم مىشوند.
4.ارتباط مثل با یکدیگر
ارتباط مُثل با یکدیگر را از سه زاویه مىتوان بررسى کرد: 1. علم و آگاهى مُثل درباره یکدیگر؛ 2. علیت داشتن یا نداشتن مُثل نسبت به یکدیگر؛ 3. وجود تشکیک و مراتب مختلف در میان آنها. درباره علم و آگاهى، از آنجا که همه مُثل، موجوداتى نورى و مجرّد (غیرمادى) هستند نسبت به هم علم حضورى و شهودى دارند؛ زیرا حجاب و مانع مشاهده حضورى در جایى است که ماده، جسمانیت و بُعد در کار باشد؛ ولى در مجرّدات از این امور خبرى نیست.
درباره علیت نیز باید گفت مُثل یا عقول (انوار) متکافئه، هیچ کدام علیتى نسبت به دیگرى ندارد و واسطه ایجاد دیگرى نیست. به همین روى، به آنها نام انوار متکافئه را دادهاند؛ در برابر انوار قاهره طولى که به دلیل وجودبخشى برخى به برخى دیگر، نام انوار قاهره طولى را برایشان برگزیدهاند. با اینهمه، نوعى تشکیک و اختلاف مرتبه در میان مُثل حاکم است که حاکى از شدت و ضعف وجودى آنهاست؛ شدت و ضعفى که به گونه علّى و معلولى نیست.
شاید بجا باشد با توجه به این تفاوت تشکیکى و نیز آشنایى با اقسام مُثل، بحث را ذیل زیرعنوانى جدا، پیگیرى کنیم.
1ـ4. عقول عرضیه، اقسام آن و تشکیک در آن: ارباب انواع که هر کدام کار تدبیر افراد نوع خود را برعهده دارند، در شرف و قوت اختلاف، و برخى بر برخى دیگر در مرتبه فزونى دارند. شمارى به دلیل همین قوت بیشتر، براى ارتباط با افراد نوع خود نیازمند واسطهاند؛ براى نمونه ربالنوع انسان با وساطت نور مدبر، یعنى همان روح و نفس انسانى با افراد خود ارتباط برقرار مىکند. برخى ارباب انواع دیگر که ضعیفترند بدون هیچ واسطهاى با افراد نوع خود مرتبطاند.
سهروردى در اینباره مىگوید عقول نازله و داراى مرتبه پایینتر وجودى، برخى مرتبهاى نزدیک به نفوس ـ که از حیث وجودى پایینتر از مثلاند ـ دارند؛ زیرا انوار عقلى هر اندازه که از مراتب عالیه تنزل کنند و از نورالانوار دور افتند، ضعیفتر مىشوند و بهعکس هر چقدر صعود کنند شدت وجودى فزونترى مىیابند. برخى حتى از فرط نزول در افق عالم نفس قرار گرفته، گویى نفس ناطقه مىشوند. این تنزّل و در نتیجه، نقصان نور تا آنجا ادامه مىیابد که حقیقت نورى به حقیقتى غیرقائم بهنفس، همانند انوار عارضى، مىانجامد؛ چنانکه از میان نفوس، برخى در تعلقشان به بدن و تصرف در آن به واسطهگرى روح نفسانى، مانند نفوس حیوانات، نیازمندند؛ ولى بعضى دیگر، همانند نفوس نباتى، به دلیل شدت نقصانشان، حاجتمند چنین واسطهاى نیستند.
از جمله معدنیات نیز برخى، مانند مرجان، نزدیک به گیاهاناند و از جمله گیاهانْ شمارى، همانند نخل، نزدیک به حیوانات، و از حیواناتْ گروهى، همچون میمون، در کمال قوّه باطنى [تفهیم و تفهم] و قوایى دیگر مانند قوّه سخنگویى نزدیک به انساناند.
به این ترتیب، مراتب پایینتر هر طبقهاى نزدیک [و متصل] به طبقه پایینى، و بهعکس، مراتب بالاى همه موجودات در هر طبقهاى که هستند، نزدیک به طبقه بالاتر است.
5.ارتباط مُثل با مراتب پایینتر وجود
مراتب پایینتر وجود نسبت به انوار قاهره عرضیه (مُثل) عبارتاند از: 1. عالم مثال و اشباح مجرّده؛ 2. نفوس (مانند نور اسفهبدى)؛ و 3. عالم ماده و جزئیات و افراد هریک از انواع مادى. از اینرو، لازم است ارتباط مُثل با هریک از مراتب مادون به شکل جداگانه کانون توجه قرار گیرد.
1ـ5. ارتباط مثل با عالم مثال: عالم مثال که گاه از آن با تعابیرى چون «صور معلّقه»، «اشباح مجرّده»، «صور شبحیه» و «مُثل خیالیه» یاد مىشود متفاوت با مُثل افلاطونى است و این دو، یک حقیقت نیستند. شاید پیشتر به تفاوتهاى این دو عالم بپردازیم، ولى آنچه اینجا بررسى مىکنیم تنها ارتباط میان موجودات این دو عالم (عالم مُثل و عالم مثال) است.
بنابر آنچه از گفتههاى شیخ اشراق برمىآید عالم مُثل داراى مرتبه وجودى بالاترى نسبت به عالم مثال است؛ از اینرو بنابر قاعده امکان اشرف مىبایست مُثل، علت عالم مثال باشند. با این حال، در سخنان سهروردى مطلبى در اینباره به دست نیامد. تنها در میان سخنان شارحان حکمت اشراق، یعنى شهرزورى و قطبالدین شیرازى، عبارتى هست که به صراحت علیت عالم مثل را نسبت به عالم مثال بیان مىکند.
2ـ5. ارتباط مُثل با نفوس: درباره نسبت میان مُثل و نفوس، دستکم دو نکته قابل طرح است: یکى اینکه مُثل غیر از نفوساند؛ نکته دیگر که متفرع بر نکته اول است، اینکه آیا اساسا رابطهاى میان این دو موجود برقرار است؟ اگر هست، این رابطه از چه گونهاى است؟
درباره نکته نخست باید گفت نفس، نور مدبر، و نور مدبر غیر از نور قاهر است؛ زیرا میان این دو، چندین تفاوت را مىتوان برشمرد:
1.نفوس با ابدان خود در تأثیر و تأثّر متقابلاند؛ به همین دلیل، نفس از زیان و تألّم بدن زیانمند و متألّم مىشود؛ ولى ربالنوع از رنج نوع خود، تألّم نمىپذیرد.
2.نفس، تنها به یک بدن تعلّق، و تدبیر همان بدن را بر عهده دارد؛ ولى ربالنوع به همه ابدان نوع خودش عنایت داشته، تدبیر همه آنها را بر عهده مىگیرد.
3.ربالنوع با آنکه به نوع خود عنایت دارد، عنایتش به گونه تعلق نیست، آنچنانکه از مجموع ربالنوع و بدن، شخص یا نوعى واحد پدید آید؛ بلکه به تنهایى و بدون تعلّق به بدن، خود نوع واحد است.
4.مُثل، انوار مجرّدهاى هستند که هیچگونه ربط و تعلّقى به مادیات ندارند؛ نه در آنها منطبع مىشوند و نه در آنها تصرفى مىکنند؛ ولى نفوس، انوارى مجرّدند که در اجسام و ابدان تصرف مىکنند، هرچند در آنها منطبع نشوند.
اکنون پس از روشن شدن دوگانگى نفوس و مُثل، نکته دوم را بررسى مىکنیم که آیا اساسا رابطهاى میان این دو موجود برقرار هست، و اگر هست، چگونه رابطهاى است. سهروردى پاسخ مىدهد نفوس، موجوداتى مجرّدند که ارباب انواع یا همان مُثل آنها را به وجود مىآورند. در واقع، نفوسِ متعلق به ابدان، به همراه ابدانشان از ربالنوع صادر مىشوند. نفس به اعتبار جهت عالیه نورى ربالنوع، و بدن از جهت فقرى ربالنوع پدید مىآید. البته صدور و افاضه نفوس از جانب ارباب انواع، بدین شرط است که ابدان قابلیت دریافت نفس را داشته باشند، وگرنه نفس به هر جسمى ـ اعم از آنکه قابلیت یادشده را داشته یا نداشته باشد ـ افاضه نمىشود.
به اینترتیب، روشن شد نفوس معلول مُثلاند و ابدانِ داراى نفوس، که مادىاند، نیز از مُثل پدید مىآیند.
3ـ5. ارتباط مُثل با عالم مادّه: عالم ماده دربردارنده برزخ محیط، فلک (برزخ) ثوابت، افلاک هفتگانه، عالم عناصر و موالید ثلاث (انواع مرکب از عناصر) است. برزخ محیط، که بزرگترین موجود مادى است، از نور اقرب صادر مىشود. در واقع، نور اقرب به لحاظ فقر، برزخ محیط را پدید مىآورد. فلک ثوابت نیز به همراه افلاکى که در آن است از انوار قاهره طولى، به لحاظ فقرشان صادر مىشود؛ ولى دیگر افلاک، یعنى افلاک هفتگانه، عالم عناصر و مرکبات عنصریه (موالید ثلاث) همگى از عقول عرضیه (مُثل) صادر مىشوند.
درباره رابطه مُثل با اشیاى مادى نکاتى هست که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1.ربالنوع به رغم آنکه با همه افراد و اشخاص نوع خود، نسبتى برابر دارد، به دلیل اینکه خود موجودى عینى و متشخص است، نسبتش با اشخاص مادى از قبیل نسبت مفهوم کلى با افراد آن نیست، و چنان نیست که همانند کلى طبیعى در افراد خود حضور داشته باشد تا لازم آید نخست موجود واحد، یعنى ربالنوع، در عین واحد و متشخص بودن کثیر هم باشد؛ دوم در عین مجرّد بودن، مادى نیز باشد.
2.با آنکه گفته شده «هر ممکنالوجودى مىبایست قالب براى موجودى دیگر باشد؛ زیرا محال است صورت بدون معنا تحقق یابد»، ربالنوع انسان ـ براى نمونه ـ به هدف معنا بودن براى قالب انسان مادى تحقق نیافته است؛ زیرا دستکم دو تالى فاسد در پى دارد: 1. موجود مجرّدِ داراى مرتبه عالىتر وجود، به سبب موجود پستتر مادى آفریده شده باشد؛ 2. خود موجود مجرّد مثالى نیز به دلیل ممکن بودن، مىبایست قالب براى موجود دیگر باشد و آن موجود دیگر نیز قالب براى موجودى دیگر، تا بىنهایت.
3.ارباب انواع، بسیط و نامرکباند و براى آنها جا و مکانى نیز تصور نمىشود؛ زیرا آنها موجوداتى نورى و مجرّدند؛ هرچند مادیات مورد تدبیر آنها مرکب هستند، و این با مثال بودن ارباب انواع نسبت به اشخاص مادى خود منافاتى ندارد؛ چراکه لازمه مثال، مماثلت و همگون بودن مثال و ممثل از هر جهت نیست.
4.باورمندان به مُثل افلاطونى معتقدند هر «نوع جسمانى» مستقلى، ربالنوعى دارد که داراى ویژگىهاى نورى و غیرمادى است و چنان نیست که هر چیزى ـ با هر کیفیتى ـ داراى مثال باشد و براى نمونه انسان یک مثال، و دو پا داشتن انسان (که وصفى از اوصاف انسان است)، نیز مثالى دیگر، و هریک از صفات و خواص او هم مثالى جدا داشته باشد؛ بلکه ربالنوع انسان به همراه اوصافش وجودى بسیط دارد که تحقق جسمانى و مادى سایهاش در عالم اجسام، همانا تحقق نوع مربوط به آن به همراه همه خواص، لوازم و عوارض آن است.
5.برخى گفتهاند: آثار و افعال گوناگونى که از جماد، نبات، حیوان و انسان صادر مىشود، با عنایت و تدبیر ارباب انواع است؛ به ویژه در نبات و حیوان، صدور افعال گوناگون نمىتواند به قوّهاى بسیط که نسبت به آن افعال شعور و آگاهى نیز ندارد، مستند شود. البته در انسان نیز همه آنچه واقع و صادر مىشود مستند به نفس او نیست؛ زیرا او از بسیارى از آن امور آگاهى ندارد.
منابع
1-شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ج 2، هنرى کربن، ص 15، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 72؛و همان، ج 3، یزدان شناخت، ص 409.
2 (37)-همان، ج 2، صص 153-211 الى 216؛دروس فلسفه اشراق، دکتر دینانى، ص 31؛و آموزش فلسفه، ج 2، مصباح یزدى، ص 165، سازمان تبلیغات اسلامى، 1365.
3-مجموعه مصنفات، ج 2، حکمةالاشراقصص 212-215.
4-شرح حکمةالاشراق، ص 470.
5- شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردى، ص 631 و مبانى فلسفه اشراق از دیدگاه سهروردى، ص 306
6- ر.ک: ملّاصدرا، الشواهدالربوبیه، ص 257؛ مرتضى مطهّرى، همان، ج 9، ص 57 و 240ـ242
7- شهابالدین سهروردى: مجموعه مصنّفات، ج 2 حکمهالاشراق، تصحیح هانرى کربن، ص 92ـ94 و158ـ161 و ج 1، ص 461ـ463
8- ر.ک: شهابالدین سهروردى، همان، ج 1، ص 68 و ج 2، ص 154ـ161.
9- ر.ک: همان، ج 1، ص 457ـ461؛ و نیز علىنقى بن احمد بهبهانى، عیار دانش، ص 324ـ326.
10- ر.ک: شهابالدین سهروردى، همان، ج 1، ص 457ـ461.
11- ر.ک: شهابالدین سهروردى، همان، ج 2، ص 155ـ162 و ج 1، ص 460؛ و نیز: قطبالدین شیرازى، همان، ص 357ـ359
12- ر.ک: شهابالدین سهروردى، همان، ج 2، ص 155ـ162.
13- ر.ک: شهابالدین سهروردى، همان، ج 2، ص 162ـ165؛ قطبالدین شیرازى، همان، ص 346ـ366.
14- همان.
15- همان.
16- ر.ک: ملّاصدرا، الشواهدالربوبیه، ص 157 و 260ـ275؛
17- شهابالدین سهروردى، همان، ج 2، ص 170.
18- همان، ص 125ـ127 و 132.
19- همان، ص 132ـ133.
20- همان.
21- همان، ص 139ـ143 و ص 178.
22- همان، ص 142ـ143.
23- همان، ص 142ـ148.
24- همان، ص 119 و 167.
25- همان، ص 136.
26- همان، ص 128ـ129.
27- همان، ص 144؛ قطبالدین شیرازى، همان، ص 338ـ339.
28- کیهان اندیشه 1376 شماره 75؛ معرفت شناسی شیخ اشراق
29- مُثُل در نگاه شیخ اشراق و تطبیق اجمالى آن با اندیشه افلاطون، سال هفتم، شماره چهارم، تابستان 1389
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |